فرهنگ معارف اسلامى ج2 1332 علم حصولى ..... ص : 1332
عِلمِ حُصُولى وحضوری
- (فلسفى) در برابر علم حضورى است .. صورى كه از اشياء عينى خارجى در ذهن حاصل ميشوند معلوم بالذاتاند و اشياء خارجى و عينى كه محكى عنه آن صورند معلوم بالعرضاند در هر حال نحوه علم به اشياء را كه بواسطه حصول صورتى از معلوم عينى حاصل ميشود علم حصولى مينامند
علم مجردات بذات خود علم حضورى است و علم نفوس انسانى بخود و صور حاضره علم حضورى است:
پس علم حضورى بر دو قسم است يكى علم عالم بذات خود مانند علم مجردات بذات خود و علم نفوس انسانى به خود و و ديگر علم علت بمعلولات خود كه بنفس حضور معلولات نزد علت است زيرا علت در مرتبت عليت واجد جميع كمالات و مراتب و وجودات معلولات است (از اسفار ج 1 ص 102، 273، 309)
فرهنگ معارف اسلامى ج1 47 اتحاد عاقل و معقول ..... ص : 46
اتحاد عقل و عاقل ومعقول
(مبدأ و معاد ص 63) و علم نفوس انسانى نيز بخود بنحو علم حضورى است كه حاضر نزد اوست و هر كس كه تعقل ذات خود كند ناچار تعقل كردن او ذات خود را عبارت از عين ذات خود باشد و آن تعقل مادام كه ذات عاقل موجود است حاصل خواهد بود «إنّ النّفس اذا عقلت شيئا صار عين صورته العقليه ... ان النفس الانسانية من شأنها أن تدرك جميع الحقائق و تتحد بها».
(اسفار ج 1 ص 298- 314) بابا افضل گويد: «عقل ذات خود را بداند بآنكه معقول است و اين از آنست كه چون خود را دانست هم او بود عالم و عاقل و هم او معقول از آنكه خود را دانست و دانستن خود را نيز دانست».
در اين مسأله كه علم مجردات بذات خود بنحو اتحاد علم و عالم و معلوم است همه فلاسفه متحدند و گويند «كل مجرد فان ذاته حاضرة لذاته».
فرهنگ معارف اسلامى ج1 534 تصور و تصديق ..... ص : 534
تَصَوُّر و تَصْديق
در هر حال تصور عبارت از ادراك امور و تجزيه آنها از يكديگر است يعنى ادراك امور بطور جداگانه و مجزاى از يكديگر بدون اذعان و انتساب و تصديق عبارت از اذعان به نسبت ميان امور است
فرهنگ اصطلاحات آثار شيخ اشراق 63 اقسام ادراكات ..... ص : 63
اقسام ادراكات
«... و گوييم كه ادراكات انسانى بر چهار قسم است ...: ادراك اوّل حسّ بصر است ... دوم خيال است، سوم ادراك وهم است و اين هر سه قوّت، جسمانى است ... و ادراك چهارم ادراك عقلى است و آن قوّت عقل است ...».
فرهنگ معارف اسلامى ج1 120 إدراك ..... ص : 120
إِدْراك
- (اصطلاح فلسفى) ادراك مصدر باب افعال و بمعنى دريافتن است
آنچه را انسان بوسيله حواس ظاهره خود در مىيابد مشاهده و آنچه را بواسطه حواس باطنى درمىيابد وجدان مينامند.
صدر الدين شيرازى همان تعريف مباحث را پذيرفته و گويد: ادراك عبارت از لقاء و وصول است و قوت عاقله هرگاه واصل شود بماهيت معقول و معقولات براى او حاصل شوند اين امر ادراك قوت عاقله خواهد بود.
او گويد ادراك و علم يكى است و اطلاق بر اقسام ادراكات مانند تعقل و تخيل و احساس ميشود.
(اسفار ج 1 ص 273).
ابن رشد گويد انواع ادراك چهار است احساس، تخيل، توهم و تعقل. قسم اول عبارت از ادراك بيكى از حواس پنجگانه است صدرا همين چهار نوع را ذكر كرده و گويد: احساس ادراك شيئى موجود در ماده حاضر نزد مدرك است بر هيأت مخصوصه بدان و محسوس با آن از عوارض و لواحق و لوازم ديگر از قبيل اين متى كيف و كم و غيره.
و تخيل ادراك همان چيز است با هيآت مخصوصه مذكور در احساس زيرا آنچه احساس شود خيال دريابد با همان حالات و هيآت مخصوص لكن تخيل هم با حضور ماده و هم با حالت عدم حضور آن محقق ميشود.
توهم ادراك معنى محسوس معقول است بنحو اضافه به جزئيات نه كليات و تعقل ادراك معانى و مفاهيم و ماهيات كلى است
فرهنگ معارف اسلامى ج3 1845 معرفت ..... ص : 1845
ادراکات کلی و جزئی
- (اصطلاح فلسفى و عرفانى) معرفت عبارت از ادراك امر جزئى يا بسيط است و علم عبارت از ادراك كلى يا مركب است (از دستور ج 3 ص 285).
شيخ گويد: معرفت ادراك جزئيات و علم عبارت از ادراك كليات است.(مباحث مشرقيه ص 368).
قطب الدين گويد: و چون مدرك چيزى را ادراك كند و اثر آن در نفس او منحفظ ماند آنگاه دوم بار ادراك كند و ادراك كند با آن كه او است كه اول ادراك كرده آن را معرفت خوانند معارف يا حسىاند و يا عقلى معرفت حسى معرفتى است كه از راه حواس ظاهرى باشياء خارجى حاصل ميشوند و معرفت عقلى مدركات كلى عقل است.
فرهنگ معارف اسلامى ج3 1850 معقولات ..... ص : 1850
. مَعْقولات
- (اصطلاح فلسفى) معقولات در مقابل محسوسات است
مَعْقولاتِ اولى و ثانیه
- (اصطلاح علوم عقلى) معقولات اولى عبارتند از نخستين متصور از آنچه مصداق خارجى داشته باشند و مانند انسان و حيوان كه موجود در خارجاند و متصور شوند.
و بالجمله معقولات اولى عبارت از تصورات اوليه اشياءاند كه آن تصورات در ذهن است و لكن منشأ و مصداق آنها در خارجاند و معقولات ثانيه كلياتاند كه از امور ذهنى انتزاع شدهاند و منشأ آنها همان ذهن است و بعبارت ديگر امورى هستند كه عروض آنها بر معروضات خود در عقل است مانند كليت و جزئيت كه در موطن عقل عارض بر مفاهيم شوند و كلى و جزئى خود از امور عقلىاند لكن تصور انسان و حيوان چنين نيست يعنى آن صور (از انسان و حيوان) در ذهناند و لكن منشأ و مبدأ و مصداق آنها كه حيوان و انسان باشد خارج است
فرهنگ معارف اسلامى ج1 200 اشتراك ..... ص : 200
اشْتِراك معنوی وجود
اشتراك بر دو نوع است يا لفظى است كه دو يا چند امر در لفظ و نام با يكديگر مشترك باشند مانند چشمه و چشم كه در لفظ كه كلمه «عين» باشد با يكديگر مشتركاند و مشترك معنوى آنست كه چند معنى تحت عنوان مفهوم و معنى كلى باشد مانند چند فرد انسانى كه همه مشمول مفهوم انسانند.
توضيح آنكه وجود «هست» مقابل عدم «نيست» است و اين مفهوم هست و هستى بر تمام موجودات متقرره در خارج صادق است يعنى تمام اشياء خارجى كه تكون و تقرر يافتهاند بر آنها هست و موجود اطلاق ميشود و اين يك معنى رابطى و مفهوم اعتبارى است و مورد اختلاف همين است كه آيا اين مفهوم اعتبارى را مصداق متقرر خارجى هست كه وجود خارجى عينى باشد يا آنكه در خارج آنچه متقرر است ماهيت است و چيزى بنام وجود در خارج نيست.
فرهنگ معارف اسلامى ج1 526 تشكيك ..... ص : 526
تَشْكيك وجود
- (اصطلاح فلسفى) تشكيك تشكيك در لغت بمعنى شك و ترديد است و باين معنى است كه يك لفظ داراى مفهوم واحدى باشد و لكن امورى كه آن مفهوم شامل آنها ميشود متفاوت ميباشند و بالجمله كلى را مشكك ميگويند در صورتى كه افراد و مصاديق آن بيكى از جهات با يكديگر مختلف باشند بنحوى كه اطلاق آن بر هر فردى بيكى از جهات اولويت داشته باشد تا اطلاق آن بر فردى ديگر چنانكه اطلاق مفهوم نو بر نور قوى شديد مقدم است تا اطلاق آن بر نور ضعيف و اطلاق آب بر آب دريا مقدم است تا اطلاق آن بر آب موجود در ظرف كوچك و اطلاق عالم بر شخصى كه جامع تمام علوم باشد اولويت و تقدم دارد تا اطلاق آن بر كسى كه در يك رشته عالم باشد و بر كسى كه يك مسأله از علوم را بداند و بهمين طريق تمام موجودات از لحاظ مراتب وجودى يكسان نمىباشند و هر يك در مرتبت خاصى قرار گرفتهاند كه از لحاظ شدت و ضعف متفاوتاند بعضى از لحاظ وجودى مقدم و بعضى مؤخر و همين طور از لحاظ كمى و كيفى و غيره متفاوتند.
در هر حال تمام موجودات عالم يك وجوه مشتركى دارند و وجوه امتيازى و همان ما به الامتياز است كه در انواع و افراد نوعى و صنفى موجب تشكيك است و هر فردى از نوعى را موجود جدا از ساير افراد هم نوع خود نشان ميدهد و تشكيك بهمين اعتبار گفته ميشود.
(رجوع شود به اسفار ج 2 ص 1).
نظرات شما عزیزان: